رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

امیر و روزهای اخر بهار و شروع تابستان

اول سلام به همه ی دوستای خوبم و پوذش منو بپپذیرین که این دفعه هم بدون جواب دادن به نظرات شما عزیزان همه رو تایید کردم انشاالله سر فرصت میام پیش همتون . بعدم سلام به امیر خوشگل و نازم و رهای عروسکم :نمیدونم حرفهامو از کجا براتون شروع کنم اول از امیر میگم تا برسم به رها  پسر قشنگ عزیزتر از جانم میخواستم بذارم که تابستونو برای خودت صفا کنی و بیخیال کلاسای مختلف بشم اما نشد همینجا ازت معذرت میخوام چون الان که دارم اینجا مینویسم از دیروز کلاس تقویتی مدراسه ات شروع شده هفته ای 2روز 2شنبه و 4شنبه ها کلاس داری ریاضی بنویسیم و علوم  تا اول شهریور هم به امید خدا تموم میشه بعد هم روزهای فرد بعد ازظهر کلاس شنا میری اوائل دوست نداشتی...
29 خرداد 1393

پستونک ممنوع

سلام به بانوی نازم :عسلم الان که دارم برات مینویسم کنارم نشستی با اون زبون قشنگت داری برام حرف میزنی.گلم از دیشب که خونه عمو علی بودیم و موقع برگشتن پستونک عزیزتر از جانت رو شوت کردی تو جوی آب و من هم دیگه نگرفتمش شما بدون میمیت خوابیدی کلی اذیت شدی گلم تا خود صبح نخوابیدی تازه ساعت 8 صبح بعد از یه شیشه شیر خوابیدی دیشب شب بدی برات بود بارها خواستم برم پستونک زاپاست رو بیارم اما بعدش پشیمون شدم خلاصه دیشب گذشت امیدوارم این مرحله رو با کمک خدای مهربونم راحت پشت سر بزاری گلم دخترک نازم بعد از یه شب بد خوابی تا ساعت 1 بعد از ظهر خوابید اینم عکسش ...
14 خرداد 1393

پایان سال تحصیلی 92/93

سلام به همه ی دوستای گل و خوبم  وای باورم نمیشه دوباره اومدم برای نوشتن خیلی دلم برای اینجا و دوستای خوبم تنگ شده بود اما هرکاری میکردم نمیشد بیام بنویسم و به دوستام سر بزنم  دوتا گلای نازم سلام :بعد از دو ماه و نه روز تأخیر اومدم که اتفاقات اخیر رو براتون بنویسم کلی حرف دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم. اول بگم امیر نازم روز چهار شنبه 93/3/7 یک سال تحصیلی دیگه رو پشت سر گذاشت و کلاس اول رو تمام کرد وای خدا جونم اصلا باورم نمیشه هنوز هم روزای اول مدرسه که یادم میاد گِریَم میگیره چه اذیتای کردم امیرم و خدایا شکرت که کمکمون کردی تا با موفقیت اون روزها رو بگذرونیم الان حال این روزهای امیرم خیلی بهتره کاملا میخون...
9 خرداد 1393

اخرین روز سال 92

سلام به پسر قند عسلم و دختر نازم: عزیزیای دلم بازم خیلی وقته براتون ننوشتم اما باور کنین نمیشد چون درسای امیر سخت و سنگین شده و رها هم بینهایت به معنای واقعی شیطون و بلا شده یعنی شیطونا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین بچه ام نمیدونه جای به اسم زمین یعنی چی همش تو بلندی سیر میکنه کلی هم تا حالا به خودش ضربه زده سری اول که از رو اوپن پرت شد پایین دفعه بعدشم که رو کول داداش امیرش بود داشتن بازی میکرن یهو با سر اومد پایین زبونش پاره شد یعنی پاره ها داغون من که فکر نمیکردم خوب شه کلی از بچم خون رفت اما خدارو شکر زبونش خوب شد بعد از اونم دوباره داشت از رو میز ناهارخوری بالا میرفت که یهو پاش گیر کرد با چونه اومد رو میز و دوباره خون و خون ریزی و ت...
29 اسفند 1392

چهارشنبه سوری

چهار شنبه سوری این رسم قدیمی که همه رو به شور و نشاط میاورد اما الان اکثریت نگرانن  گلای نازم چهارشنبه سوری نزدیکه و من براتون ارزو میکنم که دلهاتون همیشه مثل آتیش چهارشنبه اخر سال گرم باشه و شاد                     ...
19 اسفند 1392

از همه چیز و همه جا

سلام به فرشته های کوچولوی خودم  خیلی وقته براتون چیزی ننوشتم این پست رو میخواستم ماه قبل که شبه یلدا بود و اول زمستون براتون بنویسم اما هر سری یا تنبلی میکردم یا شما دوتا مریض میشدین یه مدت هم خودم به شدت مریض بودم و حالم خوب نبود تا حالا که قسمت شد بیام براتون بنویسم اصلا هم نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن از دوستای خوبی هم که از طریق این وبلاگ باهاشون آشنا شدم معذرت میخوام بابت این غیبت طولانی پست قبلی هم مثلا اومدم با گوشیم بنویسم اما هر کاری کردم نشد منم دیگه پاکش نکردم یه مدت هم نینی وبلاگ مشکل داشت و هر وقت میاومدم باز نمیشد امیدوارم غیبت طولانیم موجه شده باشه                  &nb...
1 بهمن 1392

از 14 ماهه شدن رهای عزیزم تا خیلی چیزای دیگه

سلام به دوتا گل خوشگلم عشقای مامان این روزا خیلی تنبل شدم تا میام براتون بنویسم یا رها بیدار میشه یا کار برام پیش میاد یا امیر درس داره در هر صورت زیاد وقت ندارم بنویسم قبلا شبا مینوشتم اما الان تا رها میخوابه و از کنارش بلند میشم اونم درجا بیدار میشه و بدخواب میشه و لج میکنه خیلی هم به من وابسته شده.                                                                             رهای قشنگم این دفعه خیلی خیلی تاخییر داشتم ببخش مامانی 14 ماهگیت مبارک گل نازم...
18 آذر 1392

نگرانم دلم گرفته

سلام به دو تا گل قشنگم :دیر وقته و شما خوابیدین عزیزای دلم نمیدونم از چی یا از کی باید شروع کنم فقط میدونم خیلی نگرانم خیلی دلگیرم خسته ام میدونم نباید این چیزارو اینجا بنویسم اما نتونستم جلوی خودمو بگیرم یه جورای اینجا بهم آرامش مید ه دیشب خواب دیدم با پای خودم دارم میرم توی قبر قبری که دهنه اش باز نبود از بغل باید میرفتم توش مهراسا جون و خاله نیلو پیشم بودن همش میگفتن خدارو صدا کن خدا دوستت داره وقتی میخواستم برم توش اومدم از نیلو خداحافظی کنم که بهم خندید و گفت تو دوباره میای پیشمون وقتی داشتن قبر رو میبستن از ترسم از خواب پریدم نمیدونم چرا این خواب و دیدم نمیدونم خدا میخواست بهم چی بگه اما عجیب رفتم تو فکر فکر اینکه بدون من شما ها چه ب...
28 آبان 1392