تنهای تنها
سلام به ووروجکای نازم
تنهای تنها سحری خوردن ونیت روزه کردن اصلا به آدم نمیچسبه بابایی که روزه میگیره حالش بد میشه نمیتونه ترجیحا روزه نمیگیره و الان من یه مامان تنهام که دترم سحری میخورم تا روزه بگیرم این شبها با سکوتش اگرچه خوبه اما نمیچسبه دلم هوای قدیم رو کرده سحری های دوره همی با مادرجون و بابا و مامان و بچه ها اون روزا که قدرشونو نمیدونستم و مثل باد رفتن روزای که از مامانم میپرسیدم مامان ماه رمضون کی میاد اما الان مثل برق و باد روزها و ماهها میگذرن یادشون بخیر قدیما
الان من یه مامان تنها و دلگیرم خیلی دلگیر و چه سخته که نذارم کوچولوهام بفهمن که مامانشون احساس خستگی میکنه از زندگی کردن و نفس کشیدن و اگه هستم فقط وفقط بخاطر این دوتا وروجکمه خدایا خودت کمکم کن تا از نگه داشتن و پرورش فرشته هات سربلند بیرون بیام
دوستای خوبم :الهه عزیزم عاطفه جان شادی خانوم گل و...خیلی وقتا میام میخونمتون اما نمیدونم چرابراتون که کامنت میذارم میگه کد وارد شده صحیح نیست اعصابمو خراب کرده این نینی وبلاگ نمیدونم باید چیکار کنم تا حالا بارها امتحان کردم اما هردفعه همینو میگه دیگه خودتون ببخشین برای لحظه ای که بتونم براتون نظر بذارم لحظه شماری میکنم همه تونو دوست دارم و میبوسمتون.