رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

خدایا شکرت داره بارون میاد

1393/6/15 20:33
نویسنده : مامان مریم
967 بازدید
اشتراک گذاری

خدا جونم مرسی مرسی داره بارون میاد بعد این همه روز که آسمون شهرمون سنگین بود بعد از نیم ساعت یک ساعت که اون بالا تو ابرا معلوم نبود چه خبر بود همش به همدیگه میخوردن صدا میدادن از اون صداهای وحشتناک که قلب  آدم یهو میریزه با ابرای سنگین و سیاه هی اومدن جلو هی اومدن جلو تا یه دفعه دونه های درشت بارون شروع کرد به باریدن خدای مهربونم سپاس سپاس سپاس 

الان که دارم مینویسم پسرم کنارم نشسته داره والیبال میبینه دخترم هم داره با اسباب بازیاش بازی میکنه چند دقیقه قبل تر که آسمون صدا میداد و رعد و برق و این چیزا زنگ زده بودم به مامانم بگم که چرا نیومد خونمون و اینکه من کمی میترسم از این وضعیت و اینکه برقها بره چیکار کنم یهو متوجه شدم دو تا جوجه با چشمای ترسیده خودشونو چسبوندن به من یکدفعه به خودم اومدم که الان من یک مادرم و باید آرامش خودمو حفظ کنم تا کوچولوهام آرامش داشته باشن و نترسن همین شد که بغلشون کردم کمی حرف زدیم بعد که آروم شدن هر کدوم رفتن پی بازی خودشون دنیای مادر بودن دنیای عجیبیه هر لحظه آدمو به یه چالش میکشه خدا جونم خودت کمکم کن تا سربلند باشم .

امیر عزیزم فردا روز آخر کلاس فوتبالته کلاس مدرسه ات هم دو هفته پیش تموم شده کیف و کفشتو گرفتم لباسات هم ۲۵آماده است اما هنوز وقت نکردم برای لوازم تحریرت برم مامانی حتما چند روز آینده لوازم تحریرت رو میگیرم تا خیالم راحت شه .

پسرم این روزها با حرفات و سوالهات عجیب من به این باور میرسونی که چقدر بزرگ شدی و من گاهی برای جواب دادن به سوالهات در میمونم عزیزترینم خیلی خیلی دوستت دارم .

رها بانوی خونمون داره روزهای پایانی دو سالگی رو میگذرونه بینهایت شیرینه شیرین عاشقتیم کوچولوی مهربون خونه ما حرکاتش بازیاش شیرین زبونیاش دارن به اوج خودشون میرسن از چی بگم دیگه مامانی با نگاه کردنات هر کاری که بخوای میکنی چون میدونی هیچ کس در برابر چشمات مقاومت نمیکنه پدر جون که نفسش به نفس تو وروجک شیطون بسته است حرف زدنات هم هر روز داره بهتر میشه نمیتونم بگم کاملی اما خوبی از بازیهات با امیر بگم که جفتتون بهم که بیوفتین دیوونه کننده است وای تو سر و کله هم میزنین بالا پایین میپرین کلا هر کاری امیر میکنه تو هم انجام میدی وروجک شیطنتت ماشاالله مثل یک پسره اما گاهی اوقات حرکاتت لوس بازیات خود خود دختر بودن رو تداعی میکنه دختر خونه ی ما عاشقانه دادش امیرشو دوست داره هرجا میخواد بره اول میگه امیر تو خوراکی خوردن امیر جلوتره کلا هر کار رو با امیر شریک میشه . 

دیگه باید برم به وروجکام برسم .خدا جونم باز مثل همیشه و هر روز عاشقتم مرسی که دوتا گل ناز برامون فرستادیماچماچقلبقلب

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان فتانه
16 شهریور 93 0:36
تو شهر ما هم بارون اومده کلی هوا خنک شده...
مامان مریم
پاسخ
سلام خانوم اینجا هم هوا خیلی خنک شده واقعا آدم دلش حال میاد با این هوای فوقالعاده
مامان پارمیدا
19 شهریور 93 9:36
خوش به حالتون دل منم لک زده واسه بارون . خیلی وقته یه بارون درست و حسسسابی ندیدم . واقعا هم وقتی مادر میشی خیلی وقتا ترس و اضطراب و .. رو فراموش می کنی چون میبینی که این کوچولو ها با اون چشمای نازشون بهت زل زدن و منتظرن ببینن چه میکنی خدا گلهای نازتون رو حفظ کنه
نیکــو
22 شهریور 93 12:31
عزیزم تلگرافت و چک کن لطفا
غزاله
20 مهر 93 0:06
سلام.خوبین؟؟ من واسه تولد عشقم همسرم یه وب ساختم.میخوام تا تولدش 1369 تا تبریک جمع کنم براش.میشه شما هم بیاین و چندتا تبریک برامون بذارین؟؟ ممنونم