رها تب داره
سلام عزیزای مامان الان که دارم براتون مینویسم شما خوابین رها کنار بابا محمد خوابیده وامیر مهدیم کنار مامان خوابیده رهای من امروز از صبح که بلند شدی حالت اصلا خوب نبود همش تب میکردی بابا محمد هم نبود رفته بود تهران کار داشت منم دیدم بابا نیست شمام حالت بده وسیله هامونو گرفتم رفتیم خونه مامان نسرین تا هم من تنها نباشم هم اینکه بچه ها که کنارم بودن خیالم راحت بود موقع رفتن چون مامان نسرین همراه عمه مرضی اومده بود دنبالم منم می خواستم با عجله برم پایین که منتظرشون نذارم هم گوشیمو خونه جا گذاشتم هم پستونک تو رو البته تا اخرین لحظه فکر میکردم پستونکت از دهنت افتاده ولی الان که اومدم خونه دیدم خونه است ولی بعد از ظهر که نمی خوابیدی و لج کرده بودی حتی شیر هم نمیخوردی که بخوابی به مهر پویا جون (پسر عمه مامان)گفتم بره داروخانه برات پستونک بخره داروخانه هم فقط پستونک پنبه ریز داشت مجبوری گرفتیم تو هم اولش نمیخوردی وقتی بغل خاله نیلو یواش یواش خوابت برد پستونک رو گذاشتیم دهنت اروم شدی و راحت خوابیدی البته همچنان با تب که همش با قطره استامینوفن کنترلش میکردم یه دفعه هم شکم روی شروع شد خدا کنه مال دندونت باشه گلم از این ویروسهای جدید نباشه که دیگه هیچی ازت نمیمونه اخه از صبح تا حالا هم درست حسابی غذا نخوردی شیر هم نمیخوری الانم که بابایی اومد و اومدیم خونه دوباره تب کردی بهت قطره دادم حالا تا صبح ببرمت دکتر خیلی میترسم خدا کنه برای دندونت باشه. امیدوارم که زودتر خوب بشی