اخرین روز سال 92
سلام به پسر قند عسلم و دختر نازم:
عزیزیای دلم بازم خیلی وقته براتون ننوشتم اما باور کنین نمیشد چون درسای امیر سخت و سنگین شده و رها هم بینهایت به معنای واقعی شیطون و بلا شده یعنی شیطونا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین بچه ام نمیدونه جای به اسم زمین یعنی چی همش تو بلندی سیر میکنه کلی هم تا حالا به خودش ضربه زده سری اول که از رو اوپن پرت شد پایین دفعه بعدشم که رو کول داداش امیرش بود داشتن بازی میکرن یهو با سر اومد پایین زبونش پاره شد یعنی پاره ها داغون من که فکر نمیکردم خوب شه کلی از بچم خون رفت اما خدارو شکر زبونش خوب شد بعد از اونم دوباره داشت از رو میز ناهارخوری بالا میرفت که یهو پاش گیر کرد با چونه اومد رو میز و دوباره خون و خون ریزی و تو سر زدنای من یعنی واقعا نمیدونم از دست این زلزله بانوی 8 ریشتری چیکار باید بکنم یه بارم که بخاطر جلوگیری از رو پا زدنش وقتی رفت بالای میز بستمش به مبل ای وای من نمیدونین چیکار کردیعنی کاری کرد کارستون یک جیغهای بنفشی میکشید یک کولی بازی و اشک و اه که منه بیچاره به غلط کردن افتادم بازش کردم دوباره آش همان شد و کاسه همان این یه نمونه از بازیهای دخترمون بود
امیر قشنگم هم که روزای آخر مدرسه روزشماری میکرد برای تعطیلات کلی هم ذوق زده بود که تعطیل میشه درس هم ای بدک نیست از خانوم معلمشون اون سری پرسیدم امیر از نظر نمره در چه حده؟گفت 18 اما باید عالیتر باشه مامان جان عالیتر تو سر من بخوره نخواستیم البته الان بعده 2 هفته اینو میگما آخ اون روزی که معلمتون گفت 18 من داشتم سکته میکردم گریه و زاری طوری که بمیرم الهی خودت هم یه کوچولو متوجه شدی و به بابا محمد میگفتی مامان به خاطر من گریه میکنه مامان جان قربونت برم من آخه اصلا دقت نمیکنی همش حواست پرته دیونم کردی اما الان میگم همون 18 خوبه تو که برای من همیشه 20 بیستی نازنینم دیشب رفته بودیم برای بابا محمد ساعت بخریم که دیدم شما هم برای ساعت داشتن اشتیاق داری خلاصه که یه ساعت هم برای شما گرفتیم چون داری ساعت هم یاد میگیری گفتم برات بهتره الهی بگردم با این همه وسیله های که اراده میکنی و میگیریم بازم بعد خرید ساعت اومدی تو ماشین میگفتی وای مامان انگار دارم خواب میبینم فدای تو بشم. سبزه عیدمونو امسال گل پسرمون انتخاب کردن سنبل هم خودشون یه دسته از سنبلا جدا کردن گفتن همین خوبه
دایره لغات عسل مامان هنوز به اونصورت تغییری نکرده بعد از کلی صحبت تازه بانویمان به آب میگویند آآآ دادایش به قوت خودش باقیه الان به من هم میگه بابا هرچی میگم مامان میگه بابا جی الهی فدات بشم انقد قشنگ میگه که دلم میخواد بخورمش دختر گلم به یه زبونیه آنگولایی صحبت میکنه که کلی ادمو میخندونه همه هم براش غش و ضعف میرن بس که خودشو لوس میکنه بینهایت به من وابسته شده و الان در پایان 17 ماهگی بینهایت جیغ جیغو و لجباز و لوس شده اصلا هم نمیدونم باید چیکارش کرد که یه کوچولو به ما رحم کنه و دست از اون گریه های دلخراش و اعصاب خوردکنش برداره اینم خیلی خلاصه ای بود از روزهای پایانی سال 1392 دیگه چیزی به شروع سال جدید نمونده الهی که امسال برای همه سال خوب و خوشی باشه و همه مریضا شفا پیدا کنن همه ی مامانای که دلشون یه نینی میخواد به آرزوشون برسن انشاالله و سایه هیچ پدر و مادری از سر بچه اش کم و کوتاه و بالا و پایین نشه انشاالله
انشاالله که همه وستای گل وبلاگیمون هم سال پر خیر و برکت همراه با تن سالم و شاد رو شروع کنن