نازنینم 10 ماهگیت مبارک
رهای نازنینم ده ماهگیت مبارک گلم این روزها مثل باد میگذرن روزهای که دستهای کوچولوتو میگیرم و به انگشتهای نازت خیره میشم انگشتهایی که بهم چنگ میزنن یا برای بازی کردن یا لج کردن یا چیزی رو خواستن حتی شبهایی که میخوابی بازم دستات تو دستمه چون میدونم این روزا دیگه بر نمیگرده میخوام ازشون استفاده کنم انگار همین دیروز بود که با امیر کل کل میکردم که بغلت نکنه چون تو کوچیک و ممکنه از دستش بیافتی عکستو ببین عزیزم بغل داداشی اما الان دیگه بغل داداشی که میری هیچ اذیتشم میکنی جیغ بنفش هم میکشی البته امیر هم تو اذیت کردنت کم نمیزاره مخصوصا وقتی من حواسم نباشه حالا هر جوری هست باید اذیتت کنه میخواد جیغ بزنی یا گریه کنی فرقی نداره مهم اذیت امیره و گریه شما که هر دو حاصل میشه فقط منه بیچاره باید اعصاب داشته باشم که گریه شما و شکایت امیرو تحمل کنم اگرم اعصابش نباشه مهم نیست شما بلاخره کار خودتونو میکنین منم جیغ خودمو میزنم کیه که گوش بده شما که نگام میکنی امیر هم کار خودشو میکنه فقط من میمونم یه دنیاحالا بریم سراغ عکسا اینجا امیر رها رو اذیت کرده رها هم و حالا این برادر و خواهر ناز 2 دقیقه بعد و حالا یه سری عکس که امشب موقع خرید بابا از این دوتا وروجک گرفت و حالا یه سری عکس که مال روز دوشنبه است که با نیلو رفتیم رستوران بعد هم بابلسر رها بانو هم کلی اذیت کرد تا اخر کیف گوشی نیلو رو گرفت کمی ساکت شد رها بانوی عینکی امیر عشق اسب و اسب سواری و در اخر باز هم اش همان اش و کاسه همان کاسه امیر و رها مثل الان میبینیم دایره لغات رها در ده ماهگی: از همین امروز دختری دلبری رو از بابایی با بابا گفتناش شروع کرد مامان و که میگفت امروز هم به اندازه 2 دقیقه بدون کمک ایستاد میدونم یه کم تنبله ولی من خیلی ذوق کردم دد دد گفتناش پا برجاست با صدای کلید که خبر اومدن بابایی رو میده کلی ذوق میکنه میره سمت در هنوزم از دندون خبری نیست.