تولدت مبارک پســــــــــــــــــــرم
عزیز دلم خیلی وقته که میخوام یه پست بنویسم فقط و فقط برای تو از نوزادیت بگم تا الان که 6 سالت تموم شده و رفتی داخل 7 سال از این مدتی که با اومدنت زندگی منو بابایی رو عوض کردی یه بار برات یه کم نوشتم ولی یه دفعه پاک شد این دومین باره که شروع کردم به نوشتن از تو تویی که نمیدونم موقع خوندن این نوشتها چند سالته برای خودت مردی شدی یا دبیرستانی هستی و یا حتی کوچکیتر نمیدونم نوشتهای مامان برات ارزشی دارن یا نه حتی حوصله خوندنشونم نداری امیدوارم یه روز که خواستی این وبلاگو بخونی همون قدر که برای من با ارزش و عزیزه برای تو هم باشه گلم . مرد کوچک من موقعی که تو رو باردار شدم وقتی تست بارداری زدم اصلا تو تصورم نمیگنجید که تو رو باردار باشم اما در نهایت ناباوری تو رو باردار بودم گلم بارداری تو یه کوچولو مامانو اذیت کرد مثلا قندم رفت بالا همچنین فشارم و گاهی اوقات یه دفعه دست و پام ورم میکرد خلاصه با همه خوبیها و بدیهاش گذشت همه برای به دنیا اومدنت ذوق داشتن من و بابا که خیلی پدر جون و نسرین {بابا و مامان }من چون تو اولین نوهشون بودی اگه بیشتر از من و بابا ذوق و شوق نداشتن کمترم نبود نازنینم چشم به هم زدم و گذشت تمام لحظه های ناب با تو بودن برام خاطره شده مامانی کاش قدر اون لحظه هارو بیشتر میدونستم لحظه های که دیگه برنمیگرده فقط و فقط یه خاطره شدن برام الان تو روز به روز بزرگتر میشی گل من دیگه آقایی شدی برای خودت لحظه ای که تو بیمارستان تورو بغل کردم گذشته از اون دردی که داشتم با بودن تو همه چیز قابل تحمل بود ذوق بودنت و حس مادر شدنم همه چیز و برام آسون میکرد امروز دقیقا تو همون ساعتی که 6 سال پیش به دنیا اومدی تو آتلیه با من لج میکردی و میگفتی نمیخوام عکس بگیرم بسه دیگه خسته شدم مامان بریم وقتی میگفتم یکی دیگه بگیریم نشستی و گفتی اصلا نمیخوام خاله نیلو به زور راضیت کرد تا بشینی با رها یه عکس دو نفره بندازی. موقع ناهار تو رستوران به بابا گفتم فکر کن من 6 سال پیش تو همچین روزی تازه 1 ساعت بود که از اطاق عمل اومده بودم بیرون یادش بخیر الان پسرم رو به روم نشسته میگه من فقط ماهی میخورم شما هرچی میخواین بخورین کاشکی لاقل غذا بخوری دلم نسوزه نصف بیشتر ماهی موند هر کاری هم کردم یه کم گوشت بخوری لب نزدی و خیلی مواقع با من کل کل میکنی که هر چی من میگم درسته یا من این لباس رو نمیخوام یا هرچیز دیگه ای باید به سلیقه ای خودت باشه واِلا واویلا میشه . پسرک مهم اینه که این روزها میگذره و چیزی جز مهربانی باقی نمیمونه گلم یاد بگیر که مهربان باشی جانِ مادر خیلی حرفها داشتم که برات بنویسم اما همه از ذهنم رفته منو ببخش میدونم دلت مثل دریاست آبی و زلال هیچ کینه ای رو به دلت راه نده بدون که زندگی بالا و پایین بسیار داره پس صبور باش گلم و بدون که یکی همیشه حواسش به تو هست همیشه از اون بالا نگاهت میکنه . امیر مهدی عزیزم تا این لحظه 6 سال و 4 ساعت و 5 دقیقه سن داره
خوشگل مامان عاشق رنگ قرمزه و برعکس رها بانوی ما از 4 ماهگی عکس داره تا الان تولـــــــــــــــدت مبــــــــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو این عکس پایینی امیر دقیقا 4 ماهشه برای دیدن بقیه عکسا برین ادامه مطلب.
جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــگر مامان تو این عکس دقیقا یکسال و یکماهت بود عزیزم ببخشید عکساتو توی سی دی نداشتم همینجوری عکس گرفتم و گذاشتم تار شده معذرت تو این عکس پایینی هم امیر 3 سالشه وقتی بردمت آتلیه آقا بودی اما تا اونجا گیتارو دیدی دیگه ولش نکردی وقتی هم عمو میخواست ازت بگیرش تو همش اینجوری بودی برای همین همه عکسات با گیتاره و من هم همش تو این حالت بودم اما تو بدتر از من گیر دادی که فقط با گیتار عکس بگیرم آخر هم موفق شدی لجباززز متاسفانه من برات با کیک تولد فقط عکس خانوادگی دارم بعدا برات میذارم گلم این عکس آخری هم مال امروِزِهِ که تو رستوران موقع ناهار ازت گرفتم برده بودمت آرایشگاه بعدم رفتیم آتلیه عکسای آتلیه اتم بعدا آماده شد برات میذارم نازنینم دیدن سلامتی و موفقیتت تو زندگی آرزوی همیشگی منه تولــــــــــدت مبـــــــــــــارک عزیـــــــــــــــــزم پ ن1:رها جونم 11 ماهش کاملا تموم شد و وارد دوازدهمین ماهِ زندگیش شد عزیزم مبارکت باشه ببخشید که 1 روز تاخییر داشتم میخواستم با تولد امیر یکی بشه گلم. برام هیچ حسی شبیه شما دو تا نیست کنارتون درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه همین که کنارتون نفس میکشم .