رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

شیطنت های رها بانو و داداش گلش

1392/6/22 21:14
نویسنده : مامان مریم
573 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شما دوتا گل زندگیم که اگه با همه اذیتها و شیطونیهاتون نبودین زندگیم بی مفهوم و پوچ بود.

مثلا الان رها خوابیده منم اومدم پای نت تا ازتون بنویسم اما تا لپ تابو باز کردم امیر خان یادش افتاده که آب میخواد یا باید بپره روی مبل و سرو صدا کنه یا اینکه باید صداهای ناهنجار و جور واجور از خودش در بیاره تا رها بیدار شه و طبق معمول من به نوشتنم نرسم امیرِ دیگه کاریش نمیشه کرد. امیر جونم قربونت برم آخه این کاره مادر خوب بذار منم یه نفسی بکشم دیگه البته پسرم خیلی آقا شده مثلا امروز کلی به مامان کمک کرده خوب شیطنت هم اتضای سنته مامانی نمیشه از شما ایراد گرفت گلم ما باید اعصابمونو قویتر کنیم .     

حالا بگم از رها و شیطنتهاش وااااااای داره دیوونم میکنه با این کارهاش از نظر من به شدت فضولی اما بابایی میگه نه دخترم کنجکاوه نگو فضولنیشخندنیشخندنیشخند گلم داری دوباره دندون دار میشی از پایین اما به شدت اذیت میشی عزیزم همش بیقراری میکنی همش در این حالتیگریهگریهگریهیه موقعهایی واقعا کلافه میشم نمیدونم باید چیکارت کنم فقط با دیفن هیدرامین یه کم آروم میشی و میخوابی یه موقعهایی هم انقدر قیافه ات مظلوم میشه که دلم میخواد بخورمت جدیدا نیلو بهت میگه فندوق تو هم خیلی دوستش داری دیگه اینکه ا خندهات همه رو اسیر میکنی بانو اصلا اُنُق نیستی فقط بغل غریبه ها نمیری خوب حق هم داری نمیشناسیشون دیگهچشمک دختر گلم یاد گرفته میره در کابینت هارو باز میکنه و جلوشون وامیسته منو نگاه میکنه ببینه عکس العملم چیه اگه بخندم که وای به روزگارم اگرم نه که اینقدر نگام میکنه تا خودم برم بگیرمش در هر صورت فرقی نمیکنه دیشب موقع خواب خوابت نمیبرد همش می افتادی روی مامان اول یه کم عصبانی شدم اما بعدش باهات بازی کردم تو هم خوشت اومد هی انگشتتو میکردی تو چشمم یه دفعه که با اخم نگاهت کردم طوری خودتو لوس کردی و سرتو گذاشتی رو سرم که دلم میخواست بخورمت قربون ماما گفتنت برم من حالا بگم از غذا خوردنت بانو بدک نیست خیلی بهتر از امیری اگه گرسنه ات باشه غذاتو کامل میخوری اما میوه اتو قبلا بهتر میخوردی الان به اون صورت میلی به میوه نداری که منو خیلی ناراحت میکنه  انشاالله که زود زود میوه ات هم خوب میخوری میخواستم عکس هم براتون بذارم اما از اونجایی که امیر عاقبت به مقصودش که بیدار کردن رها بور رسیده و الان هم رها یکسره ماما ماما گویان بهم چسبیده عکسو میذارم برای بعد فعلا بای بایبای بایبای بای                               

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

♥ نیم وجبی ♥
23 شهریور 92 15:16
ای جونم فداتون


خدا نکنه عزیزم
الهه
25 شهریور 92 1:36
اوخی، خاله به قربونش
به امیر از طرف من بگید داداش بزرگ جون ، این آبجی کوچیکت گناه داره، اذیتش نکن، تازه مامانت هم که بیشتر اذیت میشه آخه گل خاله، شما بزرگ شدی، آقا شدی، مدرسه میخواهی بری... مریم جون از خدا برات صبوری و حوصله زیاد میخوام، تصورشم سخته که اینجوری در کنار همه مسئولیتها و کارهابین دو تا بچه ات گیر کنی و اذیت بشی. خدا کمکت باشه خانوم.




ای خانوم فکر میکنین نمیگم میگم والا اما کو گوش شنوا البته امیرم هم بچه است یه موقعهای فکر میکنم من توقعم زیادهِ ممنونم برای دعای خوبت خانومی
مامان فتانه
25 شهریور 92 12:25
ای جانم چه شیطونی شده برای خودش





آی نگو خاله جون بلای شده دخترمون اینا یه چشمه شه
مامان موژان جون
25 شهریور 92 16:42
فدای شیطنتاتون خاله جونا


خدا نکنه عزیزم
علامه کوچولو
25 شهریور 92 18:32
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
وز اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامان ما دست توسل بزنید


*********************

سلام عیدتون مبارک:التماس دعا





سلام عزیزم ممنونم عید شما هم مبارک
شادی
26 شهریور 92 2:35
مریم فکر کنم با دو تا بچه خیلی درگیر هستی درسته؟ من توی این یکی هم موندم. خدا هر دو رو برات نگه داره.





سلام شادی جان
آره بابا تو فکر کن آوینا یه دونس وقتی بیصداس یعنی داره یه کاری میکنه حالا تصور کن بشن دو تا تازه من همیشه میگم پسر با دختر خیلی فرق داره ممنونم بخاطر دعای خوبت نازنین
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 شهریور 92 5:10
سلام عزیزم دم صبح شما به خیر خبی میبینم که بیداری و مثل من وب گردی میکنی خدا قوت




سلام عزیزم ممنونم
مجبورم بانو بچه ها که خوابیدن میام چیکار کنیم دیگه
آیسان مامان ماهان
27 شهریور 92 11:52
ای خدا مرگم بده من که تو پست رها جون روز دختر رو تبریک گفته بودم؟؟؟؟؟؟؟


خدا نکنه خاله جون حالا مگه چی شده
آیسان مامان ماهان
27 شهریور 92 11:53
رها گلم شرمنده از تاخیر اما برا یادگاری تو پست خودت روزت مبااااااااااااااااااااااااااارک عزیزم


ممنونم خاله مهربون
آیسان مامان ماهان
27 شهریور 92 12:02
وای وای وای مامان خانوم ،چی میکشی از دست این وروجکهاخدا به دادت برسه




ای آیسان خانوم بخند باشه میرسه روزی که شما باید ماهان جان رو راهی مدرسه کنی و دچار استرسهای ما میشی بانو اونوقت ما میخندیم
آیسان مامان ماهان
27 شهریور 92 12:04
ای داداش امیر ناز آخه آدم آبجیشو اذیت میکنه




بخدا منم روزی هزار بار بهش میگم اما اونم با زرنگی میگه من که اذیتش نمیکنم دوسش دارم
آیسان مامان ماهان
27 شهریور 92 12:05
ما همچنان منتظر عکسای گیس و گیس کشی آبجی داداش هستیم


ای بابا لطف میفرمایید
مامان بهداد
28 شهریور 92 15:20
سلام خاله.
خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ خداروشکر .
از دست این ورووجکها خسته نباشید.
خدا براتون حفظشون کنه. همین که سلامتند بهترین و آرامش بخش ترین چیز برای پدر و مادره. امیدوارم که همیشه سالم و خوشحال باشند و مشغول کنجکاوی و شیطنت.


سلام عزیزم
ممنونم از دعای خوبت بانو
مامان حنانه زهرا
10 مهر 92 15:38
ایشالله که میوه هم میخوره عزیزم
قربون هر جفتشون




انشاالله آخه قطره آهن اصلا نخورده برای همین نگرانمم
خدا نکنه خاله