رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

آخرین جمعه شهریور گرم

1392/6/30 15:52
نویسنده : مامان مریم
637 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلای مامان :

دیروز آخرین جمعه فصل تابستان بود میخواستم بیشتر به امیر خوش بگذره شب قبلش که پنجشنبه بود رفته بودیم عروسی پسر عموم علی جون چالوس خیلی به امیر گلم خوش گذشت چون یکسره با بچه ها مشغول بازی بود و اصلا هم نذاشت ازش عکس بگیرم ساعت 5 صبح بود که رسیدیم خونه تا یه کم استراحت کردیم ظهر شد بعدش هم طبق قولی که به امیر خان دادم بردمش پارک البته اول یه سر به دایی میلاد زدیم نفس عزیزم خواب بود امیر هر کاری کرد بیدار بشه با خودمون ببریمش نشد بنابراین من و مامان نسرین و رها به همراهی امیر ووروجک رفتیم پارک امیر خانمان کلی بازی کردند و جیب مبارک بنده را خالی اما بهش خوش گذشت و ما به همین راضی هستیم بقیه اش اصلا مهم نیست .البته باز هم موقع خروج از پارک کلی غر غر شنیدیم که اینو سوار نشدم اونو سوار نشدم.

رهای نازمان هم که برای اولین بار با آن همه سر و صدا و شلوغی مواحه شده بود اول با تعجب بعدش هم با میل نگاه میکرد که برای اولین بار جرات به خرج داده و دو سه بازی تکاندهنده سوارش کردیم که البته هم خوشش امد و هم با ووروجک بازی نمینشست همش بلند میشد دخترمون شجاعه اصلا هم فکر دلهره مادرش نیست .در ضمن الان چند روزیست که بانویمان بیحال است و امروز بعد از ظهر ساعت 5 نوبت دکتر داریم . دیگر غر هم نمیزنیم که بانو جان آخر این کار است که اول مدرسه امیر شما مریض احوال باشید با این همه کار و گرفتاری مریضی و بد قلقیت را کجای دلمان جا بدهیم بانوناراحتناراحتناراحت                امیر گلم شدیدا عشقه موتور هر شهر بزی هم میریم اول میره سراغ موتور البته اینجا آخرین بازیش بود.                                                                                 نت

 اینجا هم پسرمان سوار کَشتی شده 

            نت                         و حالا امیر و رها که از کل کل کردن تو شهر بازی هم دست بردار نیستند                                                                                                                             نت                          حالا رها بانوی نازم که برای اولین بار سوار این لازیها میشد و خیلی هم خوشش اومده بود وقتی مینشست دلش نمیخواست پیاده بشه                              نت                            رها سوار بر اسب البته زورکی نشوندیمش چون همش از روش بلند میشد             اسب                                     نت                             تو عکس بالا هم بانویمان از نشستن بی حرکت خسته شده اند و ترجیح دادند کف ماشین بنشینند                                                                               نت                                  اینجا هم عسلم خسته شده و کلا فه است و دیگه داریم میریم خونه                     نت                این هم همینجوری گذاشتم اولین اسباب بازی رهاست که خیلی وقته براش گرفتیم اما امیر جونم نمیذاره این بچه باهاش سرگرم بشه تحویلش نمیگیره ها اما هر وقت رها میخواد باهاش بازی کنه امیر فیلش یاد هندوستان میکنه و سر به سر رها میذاره . 

فردا اولین روز مدرسه امیر گُلَمِه امیدوار همه بچه ها موفق و سلامت باشن امیر جونم هم همینطور.

پست عکس مدرسه و کتابهای امیر هم اگه وقت شد فردا میذارم. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

عاطفه
30 شهریور 92 18:58
یادم رفت روز اول مدرسه آقا امیر خوشگلم و تبریک بگم. ایشالله بهش خوش بگذره و خوشش میاد. فارغ التحصیلی ات از دانشگاه رو ایشالله جشن بگیریم خاله جون


سلام عاطفه عزیزم ممنون که میای پیشمون بانو
عزیزم نظر قبلیت رو اومدم جواب بدم حذف شد در هر صورت ممنون ازلطفت و دعاهای خوبت بانو
انشاالله فارغ التحصیلی مدرسه رفتن پارسا جان
زهرا (گل بهشتي من)
31 شهریور 92 8:22
عزييييييييييزم.اين بچه هاي نازنين دل آدمو ميبرن....فرشته هاي بهشتي!




ممنونم خاله لطف دارین
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 9:29
به به عروسی پسر عموتون مبارک خانوم،ایشالله عروسی امیر جون و رها جون


سلام آیسان جان
ممنونم
وای یعنی میشه انشآلله عروسی ماهان جان
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 9:30
این بچه ا که هر چی بازی کنن بازم غر میزنن که این موند و اون موند


آی که اینو خوب اومدی
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 9:31
خدا رو شکر که رها جونم یه کم بهتر شده ،انشالله زود زود بهتر ترم میشه


انشاالله ممنونم از دعات
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 9:32
ای جون دلم چه عکسهایی گرفتین


با هزار گرفتاری این چندتا عکسو گرفتم
آیسان مامان ماهان
31 شهریور 92 9:32
امیر جونم روز اول مدرسه مبارک خاله جونم


مرسی خاله جون
مامان موژان جون
31 شهریور 92 10:56
همیشه به تفریح وشادی گلم
ناز دخترو قربون برم که شیرینه بازی کردناش



ممنونم خاله جون
خدا نکنه
شادی
31 شهریور 92 15:41
ای جونم به این خوشگل های جیگر خاله.
همیشه خوش باشید.
اولین روز مدرسه امیر جون هم مبارک . به سلامتی و با موفقیت.


سلام شادی جان
مرسی لطف داری گلم
ممنونم انشاالله یه روز نوبت آوینای گلمه انشاالله همه کوچولوها موفق باشن
مامان امیرناز
31 شهریور 92 20:47
سلام امیر قشنگم کلاس اولی شدنت مبارک خاله


سلام عزیزم
ممنونم خاله جون
کلاس اولی شدن امیررضای شما هم مبارک باشه سمیه جان
مامان پارمیدا
1 مهر 92 10:29
عزیزم بچه ها هر چقدر هم توی این شهر بازی ها بازی کنن موقع بیرون اومدن ناراضی هستن . رها جون هم حالا کم کم لذت شهر بازی رفتن رو درک می کنه .


آی گل گفتین ما که هر سدی میرى باکلی نارضایتی برمیگردیم
رها هم ووروجکیه باهاتون موافقم
مامی یلدا و سروش
2 مهر 92 2:03
باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست
مهرت قشنگ ٬ پاییزت مبارک . . .


ممنونم بهناز جان خیلی زیبا بود
مامانه پارسا
2 مهر 92 12:35





ممنونم
مامان بهداد
2 مهر 92 15:04
سلام
ای جانم که تازه شهر بازی و کشف کرده
رها جونم همیشه به بازی و گردش و شادی.
خوش باشید



سلام خانوم
آره بابا چه قدرم بد موقع دختری شهر بازی رو کشف کرد ممنونم خاله جون
مامانه پارسا
3 مهر 92 15:15



هزاران گل تقدیم به شما
زهرا (گل بهشتي من)
4 مهر 92 10:24
چقدر ناز شده عكساي آتليه اي رهاي عسل!!!!!!


سلام زهرا جان نگو یک پدری از ما در آورد برای همین چند تا عکس که نگو
الهه
4 مهر 92 15:05
سلام مریم جان

پوزش تاخیر

بعدا توضیح میدم دلیلش رو.

خیلی از خوندن پستهات و دیدن عکس نازنین هات لذت بردم.

کلاس اولی شدن امیر جام مبارک باشه. کاش نزدیک بودیم خودم براش هدیه کلاس اولی شدنش رو میخریدم. مریم جان در فامیل ما یه مورد مشابه داشتیم که کلاس اول بچه اول افتاد به به دنیا آمدن فرزند دوم که دختر هم بود. متاسفانه پدر مادر دور از جون شما به توصیه هیچ کس هم گوش نکردند و حسابی قربون صدقه دخترشون میرفتند و... هنوز که هنوزه تاثیر اون دوره رو بچه اولشون که پسر بود هست از نظر درسی با اینکه با هوش بود لجباز و بی علاقه بود و خیلی متاسفانه درسش بد شد. اینارو نگفتم نگرانت کنم فقط خواستم همون طور که خودت هم میدونی حواست باشه به امیر . البته میدونم خیلی خیلی خیلی سخته چون طفلی رها هم نیازهای خاص خودش رو داره و مگه آدم چقدر توان داره آخه. خدا کمکت باشه و امیدوارم همه چی برای همه تون خوب پیش بره. میبوسمتون.






سلام الهه جان پارسال دوست امسال آشنا کجا بودی خانوم؟ انشااالله هر جا بودی یا هر کاری میکردی همش خیر و شادی بوده باشه ممنونم عزیزم از مهربونیت

ای خانوم دست رو دلم نذار که تو همین چند روزه امیر پدر مارو در آورده اصلا تکلیفشو انجام نمیده خیلی بازیگوشه سعی میکنم بخاطر حساسیتهاش کمتر به رها توجه کنم اما خیلی بدتر شده پریروز رفتم با مشاوره کودک صحبت کردم اگر شما چیزی متوجه شدین ما هم شدیم همش میگفت باید به اعصابتون مثلت باشین بابا بخدا یه موقعهای نمیشه اصلا توش میمونم که باید باهاش چیکار کرد
ممنونم که به یاد ما هستی بانو

مامانی درسا
5 مهر 92 2:07
عزیزم تولدت هزاران بار مبارک انشاالله همیشه شاد باشی و سلامت


ممنونم خاله جون
شما هم همچنین
شادی
6 مهر 92 21:14
مریم جون خصوصی


مرسی عزیزم
❤دو نیمه قلبم❤
7 مهر 92 0:46
سلام خانومی
خوبی؟؟؟؟؟
ببخش برای تولد امیرجان خیلی دیر اومدم
تولدش مبارک ایشالله دوادش کنین
سلامت باشه پسر گلتون


سلام به خاله مهربون ممنونم
خواهش میکنم بانو همین که لطف کردید کافیست
ممنونم انشاالله
❤دو نیمه قلبم❤
7 مهر 92 0:47
سالگرد ازدواجتون هم مبارک باشه
عشقتون جاودان


ممنون از لطفتون بانو
❤دو نیمه قلبم❤
7 مهر 92 0:48
تولد رها بانو مباااااااااااااااااااااااارک
رها جان ایشالله عروس بشی

چه جالب شهریور و مهر براوت پر از خاطرات شیرین و به یادموندنی هست.ایشالله همیشه شاد باشین


مرسی خاله جون
انشاالله
دقیقا پر از خاطرات شیرین و خیلی شلوغ نمیدونم باید به کدومش برسم خانوم ممنون همچنین شما
مامان مبينا
8 مهر 92 10:29
اول از همه تولدت مبارك گل خاله


ممنونم خاله جون
مامان مبينا
8 مهر 92 10:30
مدرسه رفتنت مبارك امير جون . ايشالا به هرجا دوست داري با تلاش خودت برسي


مرسی خاله مهرون انشاالله
انشاالله کوچولوهای ناز شما هم زندگیشون پر از موفقیت باشه
مامان مبينا
8 مهر 92 10:31
آخرين جمعه تعطيلات خوب به پسرمون خوش گذشت ، البته رها جونم هم چيزاي جديدي ياد گرفت


بلــــــــــــــــه رها نگو خواهر بگو شیطون بگو ووروجک پدر از ما در آورده نیم وجبی
مامان مبينا
8 مهر 92 10:32
عكسا هم خيلي خوشكل شدن


ممنونم شما لطف دارین
مامان امیرناز
9 مهر 92 11:58
سلام نازنینم خوبی کجایی کم پیدایی چه می کنی با مدرسه امیر؟


سلام سمیه جان هستیم بانو زیر سایه شما گرفتار این دو تا ووروجکیم خدا قسمتتون کنه ببینین ما چی میگیم و چی میکشیم از مدرسه نگو که پدرمون در اومد بخدا چقدر درسا سخته و تمرینهاشون سنگین
زهرا (گل بهشتي من)
10 مهر 92 9:34
عزيزم پست جديدم يه نظر خواهيه.ميشه لطفا بياي و نظرتو برام بنويسي؟؟؟


سلام خانوم
چشم حتما در اولن فرصت میام
مامان موژان جون
10 مهر 92 12:10




ممنونیم ما هنوز بلد نیستیم در جواب با عروسکهای یاهو بوس بفرستیم اما هزارتا بوس تقدیم شما و دختر نازت
مامان حنانه زهرا
10 مهر 92 15:33
کاش ماهم جای اونا بودیم اینجوری خوش میگذروندیم


آخ گفتی کــــــــــــاش