مدرسه و امتحانهای ماهانه
سلام به دو تا گل خوشگلم:
ببخشید جیگرا ایندفعه خیلی دیر وبلاگتونو آپ کردم شاید بذارین پای تنبلی اما بخدا شبا فقط وقت میکنم به وبلاگ دوستان یه سری بزنم و تا میام بنویسم خوابم میبره شب بیداریهام خیلی کم شده چون باید صبح ها برای امیر بلند شم و نمیخوام که عصبی باشم بعدش هم که رهای زلزله واقعا وقتی برای استراحت نمیذاره دائم دهنش بازه نه برای خوردن ها نه فقط برای گریه کردن دهنش بازه به چه اندازه اما برای غذا خوردن لبهای قشنگشو اندازه گنجشک باز میکنه.
امیر خوشگلم این روزای آخر مهر امتحانهای ماهانت بود عزیزم نسبت به اول مدرسه خیلی خیلی بهتر شدی دستت تندتر و روونتر شده اما همچنان برای نوشتن کلمه د و ر مشکل داری و اینکه هنوز با نوشتن یک کلمه زود خسته میشی اما خدارو شکر مربیت خیلی ازت راضیه البته نوشتنیهاتون خیلی سنگینه و هر روز هم تا ساعت 1/5 باید مدرسه باشی الهی بگردم خستگی از تنت در نمیره مامانی اما چه میشه کرد بعد از ظهر از مدرسه نیومده تکلیفت شروع میشه تا خود ساعت 6 یا 7 طول میکشه به جشن آب هم داریم نزدیک میشیم دیگه میخوای کم کم نوشتن آب رو یاد بگیری وای چقدر ذوق دارم مامانی البته همش میگی از خانوم عبدی که مربیتونه خوشم نمیاد دیروز اومدی بهم گفتی با 3تا از دوستات رفتین کلاس خانوم بابانیا مربی آمادگیتون داشتیم ناهار میخوردیم دیدم یدفعه اومدی روی میز منو بوسیدی انقدر بهم حال داد آقــــــا بعدش گفتی خانوم بابانیا گفت مامانتو ببوس عزیزمی .متاسفانه هنوز عکسای امیر و تو سیستم نریختم اما از بس رها ووروجک شده کلی ازش عکس دارم.
حالا بریم سراغ رها خانوم :بانو جان این روزها تا اونجای که توان داری بازیگوشی میکنی از دیوار صاف هم بالا میری مبل و میز ناهارخوری و میز کامپیوتر امیر که جای خود داره عزیزکم اول بگم از 3 دندونه بودن خیلی وقته در اومدی و شدی تقریبا 6 دندونه اما به این راحتی نه ها هم خودت خیلی اذیت شدی هم ما گلم چون خیلی لجباز شدی همش میگی حرف حرف من باشه تو همه کارها یکیش غذا خوردن که پدر مارو در آورده مادر دیگه لباسی نداری که روش لک نداشته باشه همه لباساتو خراب کردی بانوی لجباز آب خوردن که نگو لیوان رو میگیری و راه میافتی اگر هم از دستت بگیریم خدا و زمین ما رو میگیره رها خانوم هم دیگه ساکت نمیشه با غذا خوردنت کنار اومدیم بانو جان اما لیوان برای خودت خطر داره بخدا .
کارهای بانوی نازمان در یک سال و
شیرینتر از عسلم عادت داره موقع خواب حتما دست مامانی روی گوشش باشه اگه نباشه کاری میکنه کارستون همه همسایه هارو خبردار میکنه
خوشگل مامان دیگه کاملا جای دستشویی رو میدونه
وقتی میگم رها کنترلهارو برام بیار میدوه میره میاره
کاملا هم بلده خودشو برای ما لوس کنه مثلا وقتی آب میخواد یا میخواد بغلش کنم سرفه های الکی میکنه اگه تحویلش گرفتم که چه بهتر اگر نه ادامه میده یا سرشو کج میکنه کلا این روزها رهای ما بلا شده همه هم براش غش و ریسه میرن یه سری عکس از شیطنت های بانو جان رو میذارم
تو این عکس داشتم اتاق امیر و تمیز میکردم رها بیدار شد سر 3 ثانیه دیدم صدای دست زدن رها بلند شده رفتم دیدم رو مانیتور امیر نشسته دست میزنه
تو این عکس هم سر رفتن روی میز ناهارخوری گیر افتاد همش گریه میکرد
تو این عکس هم بانویمان مامان را بینهایت در حد مرگ ترساندند و غافلگیر فرمودند تماشا کنین کجا رفته آخه روی ظرفشویی هم جاست که رفتی دختر
این عکس هم خاله شکیبا ازت گرفت
تو این عکس هم آماده شدیم رفتیم واکسن 1 سالگیتو زدیم عزیزم خیلی خانوم بودی عزیزم فقط یه کوچولو گریه کردی
قشنگم این عکس هم مال دیشبه که دعوت بودیم خونه مادرجون اعظم مامان بابایی برای کله پاچه خوری من که اصلا دوست ندارم اما مجبوریم بانو این عکس هم موقع رفتن بابا گرفت البته بعدش موهاتو بستم
رها جانم در کل خیلی بازیگوش شدی مادر همش در حال ریختو پاشی راستی یه چیز دیگه هم اینکه هر وقت به وسایل امیر دست میزنی تا امیرو صدا میکنم از ترست فرار میکنی میای بغلم چون میدونی اگه امیر غافلگیرت کنه بلاخره یه ضربه هر چند کوچک یا بزرگ رو نوش جان میکنی الهی بگردم که میفهمی
راستی 5 شنبه عید غدیر من همینجا این عید بزرگ رو به شما دوتا سیدای گلم تبریک میگم از داشتن شما دوتا به خودم میبالم نازنینهای من مامانها اگه کسی ایده ای داره برای تزیین سکه بهم بگه تورو خدا من موندم برای تزیین سکه چیکار کنم خدا جونم باز هم هزاران بار شکرت بخاطر وجود این دو تا گل فعلا بای بای