رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

مدرسه و امتحانهای ماهانه

1392/7/30 1:51
نویسنده : مامان مریم
731 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دو تا گل خوشگلم:

ببخشید جیگرا ایندفعه خیلی دیر وبلاگتونو آپ کردم شاید بذارین پای تنبلی اما بخدا شبا فقط وقت میکنم به وبلاگ دوستان یه سری بزنم و تا میام بنویسم خوابم میبره شب بیداریهام خیلی کم شده چون باید صبح ها برای امیر بلند شم و نمیخوام که عصبی باشم بعدش هم که رهای زلزله واقعا وقتی برای استراحت نمیذاره دائم دهنش بازه نه برای خوردن ها نه فقط برای گریه کردن دهنش بازه به چه اندازه اما برای غذا خوردن لبهای قشنگشو اندازه گنجشک باز میکنه.

امیر خوشگلم این روزای آخر مهر امتحانهای ماهانت بود عزیزم نسبت به اول مدرسه خیلی خیلی بهتر شدی دستت تندتر و روونتر شده اما همچنان برای نوشتن کلمه د و ر مشکل داری و اینکه هنوز  با نوشتن یک کلمه زود خسته میشی اما خدارو شکر مربیت خیلی ازت راضیه البته نوشتنیهاتون خیلی سنگینه و هر روز هم تا ساعت 1/5 باید مدرسه باشی الهی بگردم خستگی از تنت در نمیره مامانی اما چه میشه کرد بعد از ظهر از مدرسه نیومده تکلیفت شروع میشه تا خود ساعت 6 یا 7 طول میکشه به جشن آب هم داریم نزدیک میشیم دیگه میخوای کم کم نوشتن آب رو یاد بگیری وای چقدر ذوق دارم مامانی البته همش میگی از خانوم عبدی که مربیتونه خوشم نمیاد دیروز اومدی بهم گفتی با 3تا از دوستات رفتین کلاس خانوم بابانیا مربی آمادگیتون داشتیم ناهار میخوردیم دیدم یدفعه اومدی روی میز منو بوسیدی انقدر بهم حال داد آقــــــا بعدش گفتی خانوم بابانیا گفت مامانتو ببوس عزیزمی .متاسفانه هنوز عکسای امیر و تو سیستم نریختم اما از بس رها ووروجک شده کلی ازش عکس دارم.

حالا بریم سراغ رها خانوم :بانو جان این روزها تا اونجای که توان داری بازیگوشی میکنی از دیوار صاف هم بالا میری مبل و میز ناهارخوری و میز کامپیوتر امیر که جای خود داره عزیزکم اول بگم از 3 دندونه بودن خیلی وقته در اومدی و شدی تقریبا 6 دندونه اما به این راحتی نه ها هم خودت خیلی اذیت شدی هم ما گلم چون خیلی لجباز شدی همش میگی حرف حرف من باشه تو همه کارها یکیش غذا خوردن که پدر مارو در آورده مادر دیگه لباسی نداری که روش لک نداشته باشه همه لباساتو خراب کردی بانوی لجباز آب خوردن که نگو لیوان رو میگیری و راه میافتی اگر هم از دستت بگیریم خدا و زمین ما رو میگیره رها خانوم هم دیگه ساکت نمیشه با غذا خوردنت کنار اومدیم بانو جان اما لیوان برای خودت خطر داره بخدا .

کارهای بانوی نازمان در یک سال و 

شیرینتر از عسلم عادت داره موقع خواب حتما دست مامانی روی گوشش باشه اگه نباشه کاری میکنه کارستون همه همسایه هارو خبردار میکنه 

خوشگل مامان دیگه کاملا جای دستشویی رو میدونه 

وقتی میگم رها کنترلهارو برام بیار میدوه میره میاره 

کاملا هم بلده خودشو برای ما لوس کنه مثلا وقتی آب میخواد یا میخواد بغلش کنم سرفه های الکی میکنه اگه تحویلش گرفتم که چه بهتر اگر نه ادامه میده یا سرشو کج میکنه کلا این روزها رهای ما بلا شده همه هم براش غش و ریسه میرن یه سری عکس از شیطنت های بانو جان رو میذارم

تو این عکس داشتم اتاق امیر و تمیز میکردم رها بیدار شد سر 3 ثانیه دیدم صدای دست زدن رها بلند شده رفتم دیدم رو مانیتور امیر نشسته دست میزنه

نت

تو این عکس هم سر رفتن روی میز ناهارخوری گیر افتاد همش گریه میکرد

 

نت

تو این عکس هم بانویمان مامان را بینهایت در حد مرگ ترساندند و غافلگیر فرمودند تماشا کنین کجا رفته آخه روی ظرفشویی هم جاست که رفتی دختر

نت

این عکس هم خاله شکیبا ازت گرفت 

نت

تو این عکس هم آماده شدیم رفتیم واکسن 1 سالگیتو زدیم عزیزم خیلی خانوم بودی عزیزم فقط یه کوچولو گریه کردی                                                                                                           

نت

 قشنگم این عکس هم مال دیشبه که دعوت بودیم خونه مادرجون اعظم مامان بابایی برای کله پاچه خوریاوهاوه من که اصلا دوست ندارم اما مجبوریم بانو این عکس هم موقع رفتن بابا گرفت البته بعدش موهاتو بستم

 

نت 

رها جانم در کل خیلی بازیگوش شدی مادر همش در حال ریختو پاشی راستی یه چیز دیگه هم اینکه هر وقت به وسایل امیر دست میزنی تا امیرو صدا میکنم از ترست فرار میکنی میای بغلم چون میدونی اگه امیر غافلگیرت کنه بلاخره یه ضربه هر چند کوچک یا بزرگ رو نوش جان میکنی الهی بگردم که میفهمی

راستی 5 شنبه عید غدیر من همینجا این عید بزرگ رو به شما دوتا سیدای گلم تبریک میگم از داشتن شما دوتا به خودم میبالم نازنینهای من مامانها اگه کسی ایده ای داره برای تزیین سکه بهم بگه تورو خدا من موندم برای تزیین سکه چیکار کنم خدا جونم باز هم هزاران بار شکرت بخاطر وجود این دو تا گل فعلا بای بایبای بایبای بای

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

زهرا - گل بهشتي من
30 مهر 92 12:25
عزیییزم.خدا حفظشون کنه.چه عکسای نازی....رهای بلاچه!
نمیدونستم گلهات سید هستن.بگو برای روز عید هردوشون برامون دعا کنن.آرزوهای خوب کنن.
پیشاپیش عیدتون هم مبارک!


سلام زهرای عزیزم ممنونم از لطفت
ممنونم انشاالله همیشه شاد و سالم باشید
الهه
1 آبان 92 2:16
مریم جان
بی اغراق وقتی از شیطونیهای آدرینا می برم و کم میارم و خسته میشم یادت می افتم و برات کلی انرژی از خدا میخوام چون من فکرش رو نمیتونم کنم که مثلا در کنار آدرینا بتونم یک کلاس اولی رو هم هندل کنم. جدا شما خانوم صبور و پر توانی هستی و خیلی داری زحمت میکشی. من جدا تحسین میکنم این توانایی و صبوریت رو. گرچه میدونم حتما به خودت داره خیلی سخت میگذره و فشار میاد. تازه به نظر میاد رها جونم از آدرینای شیطون من هم شیطون تره! دیگه چه شود یعنی! عکسها خیلی با مزه و شکار لحظه ها بودن. عالی بود. مرسی که اومدی و از احوالاتتون با خبرمون کردی.


سلام الهه عزیزم ممنون که همیشه به یادمونی
من اینقدر هم که شما میگین صبور نیستم بانو کاش میتونستم موقع عصبانیت خودمو کنترل
ممنونمککنم اما مواقعی پیش میاد که از عصبانیت سر هر دوتاشون داد میزنم یا پشهت دستشون میزنم بعد 2 دقیقه احساس میکنم بدترین مامان دنیام اما یاز فرداش روز از نو در ضمن فکر کنم شما هم اگر تو موقعیتش قرار بگیرید باهاش کنار میاین ممنون که ما رو میخونید نازنین
مامان حنانه زهرا
1 آبان 92 7:57
قربونش برم که اینقد زبل شده.
مامانی ولی من اینقداز دعوای خواهر برادرای کوچیک وفرار و بدوبدوشون خوشم میاد که نگو


خدا نکنه خاله جون
مامانی باید دو تا داشته باشی ببینم باز هم حرف از دعوا میزنی یا نه
مامان امیرناز
1 آبان 92 8:08
سلام عزیزم چه وروجکی شده این دختر نازت خیلی خطرناکه این بالارفتنش از وسایل مواظبش باش از کلاس اول نگو خواهر که من حس می کنم از نو کلاس اولی شدم...


سلام سمیه جان
ممنونم آره خواهر میدونم خطرناکه اما چه کنیم تا سر بر میگردونیم روی میز در حال دوییدن
ای داد بیداد از دست این کلاس اولیهامون واقعا نمیدونم مامانامون چیکار میکردن با چند تا بچه قد و نیم قد و کلاس اولی شدن بچه هاشون
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 18:20
اپم


میام پیشت بانو
شادی
3 آبان 92 15:12
سلام مریم جونم. خیلی دلم برای تو و فسقلی ها تنگ شده بود. امروز فرصت کردم یک سری به وبلاگ آوینا زدم و همین طور دوستان.
وای خدای من رها چقدر شیطون بلا شده. جیگر خاله...



به به شادی عزیزم سلام خانوم منم خیلی دلم براتون تنگ شده ممن.ن که تو فرصت کمت به یاد ما هم بودی
از شیطنت رها نگو که ما از دستش دیوانه شدیم آوینای عزیزم رو ببوس
اليما
5 آبان 92 8:32
ا ي جان
زنده باشند الهي . . .
پيشرفت پسري هم مبارك


سلام الیما جان
ممنونم
مامان پارمیدا
6 آبان 92 16:24
وروجک بلا رها خانم از عکساش معلومه که همش داره شیطنت می کنه عزیزم. خدا حفظشون کنه خودش و داداشی عزیزش رو


ای نگو خانم دست هر چی شیطونه از پشت بسته ووروجک ممنونم
عاطفه
6 آبان 92 18:20
اولا تاخیر مارو ببخشید بعدشم ماشالله به این گل دختر که بمب انرژی شده و آفرین به آقا امیر گلم که داره باسواد میشه و آقا تر و یه خسته نباشید به مامانی که انقدر زحمت میکشه. ایشالله کانونتون همیشه گرم گرم گرم باشه سید کوچولوها عیدتونم مبارک.


خواهش میکنم عزیزم همه الان گرفتارن
آی که گل گفت واقعا بمب برازنده رهاست
ممنونم عزیزم
مدلهای بافتنی
7 آبان 92 11:37
سلام عزیزم.رمز کاربران برای من نمایش داده نمیشه.شما بهتره آیدیتون رو به من بگید تا من حذفش کنم و بعد با همون آی دی و یه رمز جدید دوباره ثبت نام کنید.


ممنونم نسرین جان
الهه
7 آبان 92 23:59
عزیزم
با اینکه به شدت با هر جور نتبیه کلامی و فیزیکی مخالفم ولی نمیتونم هیچ دلیل و نصیحت و توصیه ای داشته باشم چون جای شما نیستم و تا کسی در یه موقعیتی نباشه نمیتونه اظهار نظر کنه. با این اوصاف هم هر چی فکر میکنم باز میگم شما خیلی مقاوم و صبوری


ممنونم الهه جان شما واقعا به من لطف دارین
مامانه پارسا
8 آبان 92 10:56
نازی عزیـــــــــــــــــــــــــزم...


مرسی خاله جون
مامان آریو بزرن و آرتین
8 آبان 92 15:00
سلام
زنده باشند
پسرا همسند
خدا حفظشون کنه



ممنونم خاله جون انشاالله همه بچه ها در پناه خدا باشن
مامان کیانا جون
2 آذر 92 18:50
سلام مریم جون ماشاا...خیلی شیطون هستن خدا حفظشون کنه منم یکی شیطون بلا دارم یک سال و هفت ماهشه. لینک کنی خوشحال میشم
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خانومی کوچولوی شما هم در پناه خدا باشه حتما عزیزم لینک شدین منتهی من این روزا بخاطر درس امیر کمتر میام حمل بر بی ادبی نباشه