13 ماهگی رها جانم
رهای قشنگم مامان ایندفعه خیلی تا خییر داشتم ببخش 13 ماهگیت مبارک بانو انشاالله همیشه سالم و سلامت باشی شیطون بلای مامان که شیطنتهات هر روز داره بیشتر و شیرین تر میشه مامانم ببخش که گاهی اوقات حوصله نمیکنم و داد میزنم سرت ببخش که یه موقعهای از عصبانیت کاری که کردی میزنم پشت دستت مامانی ببخش که از بس بهم وابسته ای یه موقعهای میدمت دست بابا و میگم فقط اینو از من دور کن تا من آرامش داشته باشم بعدش شاید به 2 دقیقه هم نرسه بغلت میکنم تنتو بو میکنم و از خدا معذرت میخوام به خاطر ای ناشکری کردنام الان شما روی پام نشستی و همش داری نوشتهامو خراب میکنی یا میزنی رو صفحه لب تاپ یا میخوای ببندیش مادر جان خوابت هم خیلی کم شده دیرزو رفتی رو میز ناهار خوری آدابتور تلفن رو از برق کشید و انداختی شکوندیش خیلی عصبانی شدم خیلی هم دعوات کردم ببخشید رها جونم خیلی از کارهارو الان لج میکنی و خودت میخوای انجام بدی مثلا قدت رو بلند میکنی و میخوای از آب سرد کن آب بگیری اما وقتی قدت نمیرسه کلی لج میکنی و گریه میکنی که چرا قدم نمیرسه وقتی هم بهت آب میدم با لیوان میدوی هر چی هم میگم بشین حرف گوش نمیدی موقع غذا خوردن هم که دیگه بدتر اصلا میگی کسی به قاشوقم دست نزنه والا همونجا سرتو میذاری پایین و شروع میکنی به گریه کردن چه اشکی هم میریزی قربونت برم وقتی بابا میاد خونه اصلا نمیذاری بنده خدا بشینه دائما باید شمارو بغل کنه یا جلوی آیفون وایسته یا تو اتاق امیر چون شما دوست داری انقدرم خودتو قشنگ لوس میکنی که کسی دلش نمیاد بهت نه بگه عزیزم یا سرتو به یک طرف کج میکنی یا چشماتو خطی میکنی یا اینکه دندونهای نازتو با خنده بهمون نشون میدی.
رهاجون در تاریخ 5 آبان اولین پیتزای زندگیش رو نوش جان کرد بابا برات سیب گرفته بود اما شما پیتزارو ترجیح دادی اینجا داشتم با امیر درس کار میکردم دیدم شما ساکتی ببین با چه صحنه ای رو به رو شدم تا دیدی غافلگیرت کردم اینجوری کردی که هیچی نگم ببین چه جوری خودتو لوس میکنی بانو یعنی دلم میخواد بخورمت
یعنی سر تا سر اُپن برنج ریخته بودی اما از اینکه یه کم غذا خوذدی کلی ذوق کردم خرابکار
حالا از امیر جانم بگم:قشنگم نوشتن آب و بابا رو یاد گرفته همچنین حرف اَرو هم یاد گرفتی عزیزم مربیت کم و بیش ازت راضیه فقط تو نوشتن کندی 3 خط رو میخوای بنویسی آدم رو جون به سر میکنی حدود نیم ساعت طولش میدی از بس میگی دستم خسته میشه واقعا عصبانیم میکنی چون مربیت میگه باید تندتر بنویسی که در آینده به مشکل نخوری سوره کوثر رو هم حفظ کردی عزیزم شعر صد دانه یاقوت رو هم حفظی گلم اما تو ریاضی یه کوچولو تو الگو ها مشکل داری اونم از بیدقتیته واِلا خوبی کلا من همیشه ازت راضیم خطت هم هی بدک نیست البته وقتی خط بچه های دیگه رو میبینم کلی افسردگی میگیرم اما چه کنیم هر بچه ای یه جوریه دیگه راستی دیروز بهت میگم مریم و بخش کن میگی ما مان مردم از خنده بهت میگم مریم میگی نه تو مامانی دوست ندارم بهت بگم مریم انشاالله همیشه موفق باشی.
الان هم میخوایم بریم خونه مامان نسرین تولد خاله نیلوفرِ
نیلوی عزیزم تولدت مبارک انشاالله 100 سالگیتو جشن بگیریم همیشه شاد باشی و سالم خواهر عزیزم
خوشگلای مامان اینم از پست این دفعه تا پست بعدی