امیر و سورپرایزهاااااااااااا
امیر جونم الان که دارم برات مینویسم کلی ذوق زده ام برای همین گفتم داغ داغ برات بنویسم اخه این روزا مامان و با کارای جدیدت حسابی سورپرایز میکنی گلم اول بگم شما امروز واکسن 6 سالگیتو زدی با بابایی رفتی اصلا هم لج نکردی که من حتما باهات بیام مثل یه مرد رفتی واکسن زدی بابا گفت کمی گریه کردی ولی زود اروم شدی قربونت برم خدا کنه زیاد اذیت نشی وقتی اومدی خونه فقط میگفتی دستم درد میکنه من بعد از ظهر باید میرفتم آرایشگاه شما دراز کشیده بودی گفتم امیر تو خونه باش بابا منو میبره زود میاد ونه بر عکس همیشه که زودتر از من راه میافتادی ایندفعه گفتی باشه منو میگیولی بعدش انقدهذوق کردم که در جا راه افتادم با اینکه راه ارایشگاه تا خونه 5 دقیقه بیشتر نبود ولی بعد از اینکه راه افتادم کلینگران بودم به بابا گفتم زود برگرد میترسم تا نشستیم تو ماشین شما زنگ زدی به بابا گفتی برات پفیلا بخره موقع برگشت که دیگه بابایی کولاک کرد رها رو هم گذاشت پیش شما منو میگی داشتم سکته میکردم تو همون یه ذره راه شفق زنگ زد که کجایی بچه ها تنهان نگو شما زنگ زده بودی به خاله که منو رها تنهاییم مامانم و بابام رفتن بیرون ولی اینم یه تجربه 5 دقیقه ای بود البته اصلا دلم نمیخواد که از الان تو خونه تنها بمونی این یه بارم چون خودت خواستی دیگه تکرار نمیشه