رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

شازده امیر و رها بانو

از همه چیز و همه جا

سلام به فرشته های کوچولوی خودم  خیلی وقته براتون چیزی ننوشتم این پست رو میخواستم ماه قبل که شبه یلدا بود و اول زمستون براتون بنویسم اما هر سری یا تنبلی میکردم یا شما دوتا مریض میشدین یه مدت هم خودم به شدت مریض بودم و حالم خوب نبود تا حالا که قسمت شد بیام براتون بنویسم اصلا هم نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن از دوستای خوبی هم که از طریق این وبلاگ باهاشون آشنا شدم معذرت میخوام بابت این غیبت طولانی پست قبلی هم مثلا اومدم با گوشیم بنویسم اما هر کاری کردم نشد منم دیگه پاکش نکردم یه مدت هم نینی وبلاگ مشکل داشت و هر وقت میاومدم باز نمیشد امیدوارم غیبت طولانیم موجه شده باشه                  &nb...
1 بهمن 1392

از 14 ماهه شدن رهای عزیزم تا خیلی چیزای دیگه

سلام به دوتا گل خوشگلم عشقای مامان این روزا خیلی تنبل شدم تا میام براتون بنویسم یا رها بیدار میشه یا کار برام پیش میاد یا امیر درس داره در هر صورت زیاد وقت ندارم بنویسم قبلا شبا مینوشتم اما الان تا رها میخوابه و از کنارش بلند میشم اونم درجا بیدار میشه و بدخواب میشه و لج میکنه خیلی هم به من وابسته شده.                                                                             رهای قشنگم این دفعه خیلی خیلی تاخییر داشتم ببخش مامانی 14 ماهگیت مبارک گل نازم...
18 آذر 1392

نگرانم دلم گرفته

سلام به دو تا گل قشنگم :دیر وقته و شما خوابیدین عزیزای دلم نمیدونم از چی یا از کی باید شروع کنم فقط میدونم خیلی نگرانم خیلی دلگیرم خسته ام میدونم نباید این چیزارو اینجا بنویسم اما نتونستم جلوی خودمو بگیرم یه جورای اینجا بهم آرامش مید ه دیشب خواب دیدم با پای خودم دارم میرم توی قبر قبری که دهنه اش باز نبود از بغل باید میرفتم توش مهراسا جون و خاله نیلو پیشم بودن همش میگفتن خدارو صدا کن خدا دوستت داره وقتی میخواستم برم توش اومدم از نیلو خداحافظی کنم که بهم خندید و گفت تو دوباره میای پیشمون وقتی داشتن قبر رو میبستن از ترسم از خواب پریدم نمیدونم چرا این خواب و دیدم نمیدونم خدا میخواست بهم چی بگه اما عجیب رفتم تو فکر فکر اینکه بدون من شما ها چه ب...
28 آبان 1392

برای رها

شکوفه نازم رها از اینکه تو رو دارم خدارو هزاران بار شکر میکنم از طنین صدای خنده هات از نگاههای مهربونت از ماما گفتنات یا با ذوق دویدنت به سوی در برای استقبال بابایی از همه اینه میفهمم که شکوفه قشنگم داره آروم آروم یه گل زیبا میشه مامانی کاش میشد مثل دوربین که از کارهات عکس و فیلم میگیره عطر تنت رو تو کودکیت برای خودم ضبط میکردم که هر وقت هواشو کردم برم بوش کنم این روزا مثل برق میگذرن و شما زودتر از اونکه فکرش رو بکنم داری بزرگ میشی و من هرروز دلتنگ بوی تنت میشم با اینکه این روزها بیشتر بغلت میکنم بوت میکنم سرمو به تنت فشار میدم گاهی اوقات هم لجت میگیره اما باز هم از بوی تنت سیر نمیشم شاید باورت نشه اما به نظر من حتی پاهای کوچولوت هم یه بوی ...
12 آبان 1392

13 ماهگی رها جانم

    رهای قشنگم مامان ایندفعه خیلی تا خییر داشتم ببخش 13 ماهگیت مبارک بانو  انشاالله همیشه سالم و سلامت باشی شیطون بلای مامان که شیطنتهات هر روز داره بیشتر و شیرین تر میشه مامانم ببخش که گاهی اوقات حوصله نمیکنم و داد میزنم سرت ببخش که یه موقعهای از عصبانیت کاری که کردی میزنم پشت دستت مامانی ببخش که از بس بهم وابسته ای یه موقعهای میدمت دست بابا و میگم فقط اینو از من دور کن تا من آرامش داشته باشم بعدش شاید به 2 دقیقه هم نرسه بغلت میکنم تنتو بو میکنم و از خدا معذرت میخوام به خاطر ای ناشکری کردنام الان شما روی پام نشستی و همش داری نوشتهامو خراب میکنی یا میزنی رو صفحه لب تاپ یا میخوای ببندیش مادر جان خوابت هم خیلی کم شده د...
8 آبان 1392

مدرسه و امتحانهای ماهانه

سلام به دو تا گل خوشگلم: ببخشید جیگرا ایندفعه خیلی دیر وبلاگتونو آپ کردم شاید بذارین پای تنبلی اما بخدا شبا فقط وقت میکنم به وبلاگ دوستان یه سری بزنم و تا میام بنویسم خوابم میبره شب بیداریهام خیلی کم شده چون باید صبح ها برای امیر بلند شم و نمیخوام که عصبی باشم بعدش هم که رهای زلزله واقعا وقتی برای استراحت نمیذاره دائم دهنش بازه نه برای خوردن ها نه فقط برای گریه کردن دهنش بازه به چه اندازه اما برای غذا خوردن لبهای قشنگشو اندازه گنجشک باز میکنه. امیر خوشگلم این روزای آخر مهر امتحانهای ماهانت بود عزیزم نسبت به اول مدرسه خیلی خیلی بهتر شدی دستت تندتر و روونتر شده اما همچنان برای نوشتن کلمه د و ر مشکل داری و اینکه هنوز  با نوشتن یک ...
30 مهر 1392